برف مياد...برف مياد

 

  برف مياد....برف مياد

مطلبي جالب از جناب آقاي حيدر علي عنايتي درباره كتاب «حکایات حکیمانه»

 (با عرض سپاس و تشکر از لطف و عنایت ایشان)

 

برف میاد، برف میاد...تقدیم به استاد شفیعی مطهر

 ساکنین محلّه‌های دروازه، توی‌ده و فخارخانه‌ی بیدگل تا چند سال قبل، در آمد و رفت‌های روزانه‌ی خود به کوچه و خیابان، گاهی وقت‌ها پسربچه‌ی نوبالغی را می‌دیدند به اسم علی که با سری تخم‌مرغی شکل، قیافه‌ای نحیف و دست و پایی سست و کم جون، تکه چوبی را به دیوار کوچه‌ها می‌کشید و در حال دویدن، عبارات نامفهومی را به زبان می‌آورد. 

 

چند سال پیش وقتی که من برای آخرین بار در یک روز تابستان، در کوچه‌ای خلوت، او را دیدم، زمانی بود که بریده‌ای از یک تکّه‌ی کائوچو را به دیوار می‌کشید و با مشاهده‌ی خرده‌های سپیدِ کائوچو که پیش پایش، روی زمین می‌ریخت، با خود زمزمه می‌کرد: برف میاد، برف میاد.

 

آخرین تصویری که من از علی داشتم، همین بود. و بعد از آن هم، تا سال‌ها با آن که او را ندیده بودم، این تصویر فراموشم نمی‌شد.

 

  دوشنبه 9 مهر 1386 بنا به دعوت اداره بهزیستی آران و بیدگل، افرادی از سایر اداره‌های دولتی باید به مناسبت روز جهانی سالمندان و تکریم از این قشر شریف، دیداری می‌داشتیم از مرکز نگه داری سالمندان گلابچی کاشان.

 

خانه‌ی سالمندان گلابچی کاشان در بالای فین بزرگ قرار دارد. خارج از شهر. در میان تپه‌های کم‌ارتفاع که هم خنک است و هم مطبوع. از آن جا، هم می‌توان جلگه‌ی سبز فین بزرگ را تماشا کرد و هم سکوت مغموم دشت کویر را به خاطره سپرد. از امکانات رفاهی و بهداشتی نسبتاً خوبی هم برخوردار است. در حال حاضر تعداد 310 نفر عقب‌افتاده‌ی ذهنی و یا افراد سالمند در آنجا نگه داری می‌شوند. در میان عقب‌افتادگان ذهنی که عمدتاً از وضعیت جسمی و حرکتی نابهنجاری نیز رنج می‌برند، همه‌ی گروه‌های سنّیِ 10 سال به بالا دیده می‌شوند. اعم از دختر و پسر، زن و مرد و از جاهای مختلف ایران. که البته بیشتر آنها از شهرهای تابعه‌ی استان اصفهان هستند. دو سه نفر مجهول‌الهویه نیز در میان آن ها دیدم که یکی از آن ها زنی بود حدود 50 ساله. با موهایی حنا بسته که قسمتی از آن از زیر روسری به نحو مرتبی بیرون گذاشته شده بود. و چتر معصومانه‌ای را برای صورتش ایجاد کرده بود. ما امروزه در جامعه‌ای که انسان‌ها به نحو دردناکی از نگاه کردن به صورت یکدیگر اکراه دارند، کمتر می‌توانیم سیمایی تا این حد به عصمت نزدیک را در جایی ببینیم. از او پرسیدم: بچه‌ی کجاست؟ جواب داد: بوشهر. ولی گونه‌ها، بینی، لب، دهان و زنخدانش در میان چارقد گل‌طلایی که به سر داشت، به هیچ وجه نمی‌توانست یادآور زن‌های جنوب ایران باشد. این زن به کمک مربّی‌اش که دختر جوانی بود، در کارگاهی مخصوص، مشغول نقاشی بود. دفتر نقاشی‌اش پاکیزه بود و دو رنگ سبز و قرمز بیش از بقیه‌ی رنگ‌ها در آن بکار رفته بود.

 

در خانه‌ی سالمندان گلابچی، در استراحت‌گاه‌هایی که مخصوص زنان سالمند در نظر گرفته شده است، کسانی یافت می‌شوند که هنوز به طور قطع، هوش و حواس خود را از دست نداده‌اند. و حیات روحی و معنوی خود را نیز حس می‌کنند. من حتی یک زن سالخورده از آران و بیدگل دیدم که روی تخت خود نشسته بود و مفاتیح‌الجنان می‌خواند. و چون در ایّام قدر قرار داشتیم، صفحه‌ای که روبه رویش گشوده بود، صفحه‌ی دعای جوشن کبیر بود و در همان شرایط سعی می‌کرد عزّت نفس و موقعیّت زنانگی خود را حفظ کند. زن مسنّ دیگری که از یکی از شهرهای همجوار بود، با لحن و لهجه‌ای دست‌نخورده از طبخِ بدون روغنِ برنجِ آسایشگاه گله می‌کرد و می‌گفت این نوع غذا به مذاقش نمی‌چسبد. شاخص بالای تختش را که نگاه کردم، دیدم به عنوان بیمار دیابتی از او یاد شده است. به طور تلویحی و با زیرکیُ خاصّی که به غرورش لطمه نزند، از من پول یک بسته‌ی سیگار تقاضا کرد. بوی دهان و کبودی لب‌هایش نشان می‌داد که سیگاری است.

 

سالن‌های صحرایی که در اطراف خوابگاه‌ها احداث شده است، به گونه‌ای است که جابه جایی هوا در آن ها به راحتی صورت می‌گیرد. در واقع، سایبانی است به جای سالن. معماری ساده و نجیبی نیز بر آن ها حاکم است. تردّد افرادی که در این مرکز نگه داری می‌شوند، عمدتاً در زیر این سایبان‌ها صورت می‌گیرد. بدون این که تراکم هوا باعث بدبویی و مشکل تنفّس گردد.

 

هزینه‌ی نگه داری و تأمین سوخت و تغذیه و بهداشت و مداوای سالمندان و عقب‌افتادگانِ ذهنیِ مرکز گلابچی که با 140 پرسنل و نیروی خدماتی باید اداره شود، عمدتاً از طریق کمک‌های مردمی صورت می‌گیرد. ولی بنا به گفته‌ی مسئول محترمی که به عنوان راهنما برای ما توضیح می‌داد، مشکل نقدینگی برای پرداخت حقوق کارمندان و کارکنان آسایشگاه مشکل اساسی آن هاست.

 

در روز 9 مهر 86 موقعی که به همراه جمع اعزامی اداره‌های شهرستان آران و بیدگل (بهزیستی، آموزش و پرورش، مخابرات، شورای شهر، شبکه‌ی بهداشت و فرمانداری) در زیر سقف سالن‌های صحرایی خانه‌ی سالمندان گلابچی کاشان قدم می‌زدیم، در چهره‌ی بعضی از معلولان ذهنی و جسمی، افسردگی وحشتناکی دیده می‌شد و البته تعدادی از آن ها نیز وانمود می‌کردند که شاد هستند. ولی اکثراً سرهایشان پایین بود و در خود فرو رفته بودند. سرهای تراشیده، اندامی ناموزون، رخساره‌هایی بی‌رنگ و بی‌جلوه. و نمونه‌ی غم‌افزایی از ناسازگاری طبیعت و عدم همگامی دستگاه خلقت با فیزیولوژی جوامع انسانی به طور عام و خاص.

 

در نقطه‌ای و در گوشه‌ای که جمعی از معلولان ذهنی در میان دست و پای همدیگر، در هم می‌لولیدند، ناگاه با حیرت و شگفتی، نگاهم روی صورت جوانی ثابت ماند که کله‌ای تخم‌مرغی شکل داشت و دست و پایی سست و کم جون. از او پرسیدم آیا مرا می‌شناسد! لبخند مرده‌ای روی لب‌هایش نشست و غمی ناگفتنی در عمق چشم‌های کوچکش پدیدار شد. برایش زمزمه کردم: برف میاد، برف میاد.

 

وامابعد...

 

چند شب است کتاب «حکایات حکیمانه» تألیف استاد سیّد علیرضا شفیعی مطهّر را در کنار رخت‌خوابم گذاشته‌ام. و در دقایق پایانی بیداری، حکایتی از این مجموعه‌ی لطیف را می‌نوشم. گواراست و عطرآگین. «حکایات حکیمانه» عنوان یک وب‌ سایت هم هست که استاد شفیعی در پایان مقدمه‌ی خود بر این کتاب اشاره کرده است که منتظر دریافت دیدگاه و نظر خوانندگان است: 30arg.blogfa.com

 

دیشب در صفحه‌ی 21 این کتاب، داستان پیرمرد مصدومی را می‌خواندم که در بیمارستان اصرار دارد به جای مداوا، او را مرخّص کنند تا چون هر روز به خانه‌ی سالمندان رفته و صبحانه‌اش را در کنار همسرش که به بیماری فراموشی مبتلاست، صرف کند. (جمله‌ی پایانی این پیرمرد خطاب به پرستار، دل خواننده را به آتش می‌کشاند.)

 

با خواندن این داستان کوتاه به یاد «علی» افتادم. همان علی که در گزارش بالا از آن سخن گفته‌ام. این گزارش حدود یک سال و هشت ماه پیش در شماره‌ی 67 خبرنامه‌ی طنین به چاپ رسیده است. بهانه‌ی خوبی است برای عرض ارادتی دوباره به استاد شفیعی مطهّر. خدایش نگهدار باد. 22 اردیبهشت 88 .

 

منبع:...و اما بعد - http://va-ama-bad.blogfa.com/post-57.aspx

 



نظرات شما عزیزان:

اشتیاق
ساعت8:36---22 آبان 1390

توي اين لينکها ثبت نام کن
روزي 500الي1000 تومن درآمد بدون دردسر کسب کن
http://buxha.com/?r=691795264
http://farazbux.com/?r=490804696
http://www.yekbux.com/?r=941468337
http://www.buxfa.com/index.php?ref=jalalghaffari
http://20bux.net/?r=554727844
http://www.parsianbux.com/?r=729972166
http://www.takbux.ir/?r=198557865
http://www.sbux.ir/?r=994432238
http://www.teobux.com/register.php?ref=jalalghaffari
http://ebux.ir/?r=725005006
http://edibux.com/?r=780676995
http://poolbux.com/?r=537705130
http://tbux.ir/?r=289425244
http://www.starbux.ir/?r=878013269
به جان خودم ضرر نميکني روزي 20 دقيقه وقت بذار هزينه اينترنتت رو در بيار
بيشتر خواستي يه سر به من بزن
تشکر


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: معرفي تاليفات

تاريخ : یک شنبه 22 آبان 1390 | 8:22 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |