oخاطرات انقلاب / 3

     خاطرات انقلاب -۳        افتتاح حزب رستاخیز قمصر

 

چند سال قبل از انقلاب در یک روز پنجشنبه در زنگ آخر آقای م.ف مسئول آموزش و پرورش قمصر و دبیر حزب رستاخیز قمصر با پارچه نوشته ای به دبیرستان آمدند . ایشان به من گفتند:

شما تشریف ببرید . من لحظاتی با دانش آموزان کار دارم.

    لازم به توضیح است که من سرپرستی دبیرستان را با شرایطی پذیرفته بودم ، ازجمله : در صبحگاه ها دعا به شاه نكنيم ، در كلاس ها عكس شاه نزنيم، مراسمي به عنوان چهارم آبان به مناسبت زادروز شاه اجرا نکنيم و مناسبت هايي چون ۱۵ بهمن ، ۲۱ فروردين و...نداشته باشم . ايشان به طور ضمني و بي سر و صدا اين شرايط را پذيرفته بودند و در اين مواقع خودشان شخصا اقداماتي انجام مي دادند.

   آن روز من به سوي خانه راه افتادم و واقعا نمي دانستم با آنان چه كاري دارند. همان طور كه مي رفتم ، نگاهي به عقب كردم و ديدم ايشان پرده نوشته را بازكرده و براي دانش آموزان سخن مي گويد.

   آن روز و روز بعد گذشت.

صبح روز شنبه وقتي عازم دبيرستان بودم ، آقاي علي محمد رمضاني كارمند نمايندگي آموزش و پرورش به من گفت : 

آقاي م.ف از دست شما بسيار عصباني است !

 با تعجب پرسيدم : چرا؟!

گفت : ديروز جمعه آقاي دكتر عاملي دبيركل حزب رستاخيز ملت ايرات براي افتتاح حزب رستاخيز به قمصر آمده و آقاي م.ف در پارچه نوشته اي از قول دانش آموزان قمصر به ايشان خيرمقدم گفته و از دانش آموزان خواسته بودند كه هيچ كس در اين مراسم غايب نباشد، در حالي حتي يك دانش آموز در اين مراسم شركت نكرده بود!!

 من گفتم : خوب ! به من چه ربطي دارد؟

 گفت : دانش آموزان را تحت تاثير افكار و سخنان شما مي داند. 

گفتم : من كه واقعا نمي دانستم با بچه ها چه كار دارد و بعد از روانه كردن من به سوي خانه ام، هيچ ديدار و رابطه اي با دانش آموزان نداشته ام .

   بعدها وقتي همين مسائل را با خود آقاي م.ف مطرح كردم گفتند:

 مي دانم شما در اين مورد خاص چيزي نگفته و كاري نكرده ايد ، اما در مجموع به گونه اي دانش آموزان را تربيت كرده ايد كه هر چه را كه شما بگوييد ، وحي منزل مي دانند و هرچه ما بگوييم ، چرت و پرت مي شمارند!!

  البته ايشان انسان خوش نيتي بودند و هيچ گاه از اين مسائل به عنوان وسيله اي براي پاپوش درست كردن براي من استفاده نمي كردند. ولي آن روز اعتراف كردند كه آقاي "و " دبير حزب رستاخيز كاشان به ايشان گفته هر چه هست زير سر فلاني (من) است!!

...و من خوشحال بودم كه پيام هاي تربيتي ما تا حدي دروني شده و در عمق باور بچه ها ريشه كرده و متاسفانه همين نقطه قوت آن روز ، امروز به نقطه ضعف تبديل و دچار بحران شده است.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: خاطرات

تاريخ : چهار شنبه 15 بهمن 1393 | 6:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |