درخت هاي بي ريشه و آدم هاي بي انديشه!! / قصه هاي شهر هرت / قصه بيست و هفتم

 

 

  درخت هاي بي ريشه و آدم هاي بي انديشه!! 

 قصه هاي شهر هرت / قصه بيست و هفتم

 

هردمبیل چون کوتوله بود ، بسيار عقده كوتولگي او را آزار مي داد؛ بنابراين هميشه و همواره با هر بهانه اي مردم را وادار مي كرد كه مرتب شعار دهند:

هردمبيل! هردمبيل! درازتر از دسته بيل!

 روزی اعلی حضرت هردمبیل فرمانروای شهر هرت برای یک سفر خارجی به یکی از کشورهای فرنگ رفت. در آنجا ضمن بازدید از مراکز صنعتی،اقتصادي و كشاورزي آن كشور از پيشرفت هاي خيره كننده آنان شگفت زده شده بود.

 پس از چند روز اقامت در آن كشور و مشاهده وضعيت پيشرفته آنان ، صدراعظم را به حضور طلبيد و گفت:

 - صدراعظم ! ما كه خدايگان شهر هرت هستيم، از پيشرفت ها و ترقيات ملت هاي فرنگ شگفت زده شده ايم و به حال آنان غبطه مي خوريم. اگر مردم شهر هرت گذارشان به اين كشورها بيفتد و شهرهاي آباد و خيابان هاي تميز و اوضاع مرتب و زفاه و آسايش و آزادي هاي مردم اين جا را ببينند، ديگر نه به ما سواري مي دهند ؛ نه اصلا ما را تحمل مي كنند؛ بنابراين امر مي فرماييم از اين پس سفر مردم شهر هرت به اين كشورها بايد ممنوع شود.

 صدراعظم تعظيمي كرد و به شرف پاي ملوكانه رسانيد :

- اطاعت مي شود ! قربان! 

  اعلي حضرت و هيئت همراه پس از چند روز بازديد از شهرها روزي هوس كردند از جنگل ها و مراكز تفريحي و سياحتي آنجا نيز بازديد كنند.بنابراين به يكي از تفرجگاه ها و جنگل هاي سرسبز و فرح بخش رفتند. مشاهده جنگل هاي انبوه و درختان تو در تو خيلي شاه را تحت تاثير قرار داد؛ به گونه اي كه صدراعظم را فراخواند و گفت:

 - صدراعظم! اگر ما براي شهر هرت نمي توانيم كارخانه هاي صنعتي بسازيم، جنگل كه مي توانيم درست كنيم.

 صدراعظم گفت: قربان ! چه كار كنيم؟ 

 هردمبيل گفت: تعدادي از اين درختان سرسبز و بزرگ اين جا را بخريم و با خود به شهر هرت ببريم و در آن جا بنشانيم.

در اجراي فرمان ملوكانه ، مسئولان بلديه شهر هرت تعدادي از درختان تنومند چنار را با مبالغ گزافي خريدند و آن ها را از لب خاك بريدند و با زحمت بسيار به شهر هرت بردند و در بوستان هاي شهر هرت نشاندند.

  آن روز را روز جشن درخت كاري  و انقلاب كبير هردمبيلي ناميدند .  به شكرانه اين نبوغ ملوكانه و خدمت بزرگ و تاريخي ايشان به مردم شهر هرت، مردم موظف شدند ده شبانه روز جشن بگيرند و به رقص و پايكوبي بپردازند و به ذات ملوكانه دعا كنند .

  هنوز دستگاه تبليغاتي شهر هرت از مدح و ثناي ذات ملوكانه به خاطر اين طرح موفق تاريخي فارغ نشده بودند كه آثار پژمردگي در شاخه ها و برگ هاي درختان مشاهده شد؛ زيرا درختان ريشه نداشتند و كارشناسان شهر نمي دانستند كه درخت بدون ريشه نمي تواند ببالد و رشد كند!!

 پس از چندي همه درختان وارداتي خشك شد و مردم كم كم در سرماي زمستان آن ها را بريدند و چوب هايش را در اجاق ها و منقل كرسي ها سوزندند.

  اعلي حضرت پس از مشورت با درباريان نابغه (!)خود بدين نتيجه رسيدند كه احتمالا درخت چنار با آب و هواي شهر هرت سازگاري ندارد؛ بنابراين تصميم گرفتند در سال بعد درخت هاي سرو و كاج بياورند.

بدين ترتيب هر سال با تغيير نوع درخت ها اين طرح ابتكاري اعلي حضرت را اجرا كردند و هرسال هم به همان نتيجه رسيدند تا اين كه....

 تا اين كه روزي حكيمي دانشمند در ضمن سفر به شهر هرت رسيد. وقتي ماجراي واردات درختان و نشاندن آن ها را شنيد، به آنان گفت:

 -اگر شما نيز مي خواهيد باغ و بوستان و جنگل داشته باشيد، به جاي بريدن و آوردن درختان تنومند از خارج، نهال هاي نورسته را با ريشه بياوريد و بنشانيد و به آن ها كود و آب بدهيد و پس از رشد و باروي خودتان با قلمه زدن و كاشتن بذر ،آن ها تكثير كنيد.

 مردم پس از اجراي رهنمودهاي علمي اين حكيم توانستند تعداد زيادي باغ و بوستان و جنگل در شهر هرت پرورش دهند. مردم ضمن مقايسه طرح حاكم با روش حكيم كم كم به طور درگوشي و محرمانه به انتقادهاي پيدا و پنهان از شاه مي پرداختند.

 وقتي خبر شكست طرح هردمبيل و موفقيت اين طرح و زمزمه هاي پنهاني مردم توسط جاسوسان شهر هرت  به گوش اعلي حضرت رسيد، براي تشفي حس حسادت خود تصميم گرفت حكيم دانشور را سر به نيست كند.

 در راستاي اجراي اين ترفند ملوكانه و استمرار طرح گسترش درختان بي ريشه و آدم هاي بي انديشه، روزي خبري به طور درگوشي بين مردم رد و بدل مي شد كه مي گفتند:

 ديشب حكيم بر اثر كهولت سن در كاروانسراي مركزي شهر هرت درگذشته است!!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: روزنوشت

تاريخ : دو شنبه 1 خرداد 1391 | 6:9 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |